جدول جو
جدول جو

معنی هاف هاف - جستجوی لغت در جدول جو

هاف هاف
بانگ سگ به ویژه سگ پیر
تصویری از هاف هاف
تصویر هاف هاف
فرهنگ فارسی عمید
هاف هاف
آواز سگ (خاصه سگ پیر) هفهف عفعف عوعو پارس، سگ (در زبان کودکان)
تصویری از هاف هاف
تصویر هاف هاف
فرهنگ لغت هوشیار
هاف هاف
((اِصت.))
آواز سگ (خاصه سگ پیر) هفهف، عوعو
تصویری از هاف هاف
تصویر هاف هاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاف هافو
تصویر هاف هافو
آن که هاف هاف کند
پیر هاف هافو: پیری که دندان های او افتاده و مخارج حروف او به جا و درست نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاف هافو
تصویر هاف هافو
آنکه هاف هاف کند
پیر هاف هافو: کنایه از پیری که دندان هایش ریخته باشد و نتواند درست حرف بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاف جاف
تصویر جاف جاف
زن بدکار قحبه فاحشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از های های
تصویر های های
صدای گریه وناله، شور و غوغای ماتم زدگان
فرهنگ فارسی عمید
خوردن آب ماست و غیره بدانگونه که از لبها آواز برآید چنانکه از دهان سگ بهنگام آب نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه هاف هاف کند. یا پیر هافهافو. پیری که دندانهای او افتاده و مخارج حروف او بجا و درست نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاه هاه
تصویر هاه هاه
کلمه تهدید، حکایت خنده خندنده، حکایت نوحه نوحه سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاپ هاپ
تصویر هاپ هاپ
صدای سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاف جاف
تصویر جاف جاف
زنی که به یک شوهر قناعت نکند و آرام نگیرد، زن بدکار، قحبه، فاحشه، برای مثال ز دانا شنیدم که پیمان شکن / زن جاف جاف است آسان فکن (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۵)، جاف جاف است و شوخگین و سترگ / زنده مگذار دول را زنهار (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از های ها
تصویر های ها
هیاهو شوروغوغا، فریاد وناله ماتم زدگان: (های وهویی میرسد امشب بگوش هوش باز همنشین ازگریه پرهای هامعذوردار) (مومن استرابادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اف اف
تصویر اف اف
((اِ. اِ))
نام تجارتی وسیله ای برقی برای باز کردن در ساختمان، در بازکن (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیر هاف هافو
تصویر پیر هاف هافو
کنایه از پیری که دندان هایش ریخته باشد و نتواند درست حرف بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیر هاف هافو
تصویر پیر هاف هافو
پیری که دندان های او افتاده و مخارج حروف او به جا و درست نباشد
فرهنگ فارسی معین